هستی من امیر حسین

مهمونی خونه عمه جون

1389/11/2 13:21
نویسنده : مامان مریم
1,645 بازدید
اشتراک گذاری
سلام سلام صد تا سلام .دیروز جمعه رفتیم خونه عمه جون.همش خودتو لوس میکردی هر کاری داداش جون میکنه شما هم تقلید میکنی رفتی میز عمه جون و دست بزنی بابایی گفت نکن ..تو یهو بغض کردی و زدی زیر گریه.اخه اصلا انتظار نداری بابایی حتی اینجوریم باهات حرف بزن بر عکس داداشت.... که مامانیه تو هم مامانی و هم بابایی هستی.تا بابا از سر کار میاد بدو میکنی و دستت و باز میکنی تا بغلت کنه............و اگر اینکار و نکنه زودی میزنی زیر گریه...تو حیاط خونه عمه اینا  گربه  دیدی هی منو نگاه  میکردی و میگفتی بوووو.........و سفت بغلم میچسبیدی ... مامانی هم سفت بغلت میکردم و یه ماچ ابدارت میکردم و هی میگفتی بووووووووووووو...مامان پیشی هم که دید تو میترسی بدو کرد و رفت البته داداشی دنبالش داد.

   بعد هم که خمیازه میکشیدی و چشات و میمالوندی یعنی اینکه لالا دارمفدات بشم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نگارین نسرین
2 بهمن 89 15:22
سلام مامان مریم. خسته نباشید. گل پسرا خوبند .نگار جون سلام میرسونه.


سلام نسرين جان مرسي از حظورت .بوس براي نگار جون.