هستی من امیر حسین

جمعه بد و شوک بزرگ به من

1389/11/19 10:46
نویسنده : مامان مریم
1,094 بازدید
اشتراک گذاری
    

سلام مامانم.سلام خوشگلم سلام اقای من الهی مامان قربونت .نمیدونی چه جمعه بدی داشتیم.صبح جمعه  وقتی تو از خواب بلند شدی با مامان جون وبا با جون و داداش بازی کردی .خوب بودی تا ظهر.مامان جون اینا رفتند .بعد از ظهر شد دیدم همش میای به مامان میچسبی و شیر میخوای و لالا داری.منم فکر کردم چون صبح زودبیدار شدی ساعت ۷ صبح حتما خواب داری.یه خورده داغ بودی  خوابوندمت ۵ دقیقه نشد دیدم ناله میکنی اومدم  نازت دادم اخه عادت داری دمر بخو ابی گفتم مامان فدات  خواب میبینی همین که بغلت کردم دیدم شلی و اصلا حال نداری یه طور خاص داری منو نگاه میکنی...هوش نبودی چشات باز بود ولی هر چی صدات میکردم جواب و عکس العملی نشون نمیدادی وای نمیدونی چقدر وحشتناک بود هیچ وقت اینجوری نمیشدگریههههههههههههههههههههه من اصلا با همچین جیزی روبرو نشده بودم اینقدر روی شما حساسم با کوچکترین حالتی سریع شما رو میبرم دکتر.بابا همیشه به همه میگه این مریم تا بچه ها یه پخ میگن میبردشون دکتر.اصلا من به حساس بودن معروفم.اما اون روز تو منو غافلگیر کردی.توشوک بزرگی به من دادی.بابا امیر خواب بود با جیغ های من هم بابا و هم داداش بیدار شدن.سریع بردیمت دکتر من فقط جیغ میکشیدم و بابا هم پا به پای من گریه میکردکمک میخواستم با سرم و دارو تو از حالت بی حالی در اومدی تمام این اتفاقات در عرض ۱۰ دقیقه رخ داد.همه ازمایشاتت خوب بوده و چیزی رو نشون نمیداده .گفتند به خاطر تبت بوده.ولی مامانم تو تا ظهر خوب بودی . از غروب جمعه  تا  بعد از ظهر یکشنبه بیمارستان بودیم اخه بستری شدی.اونجا اکثر بچه ها تب و تشنج بودن.میگفتن شاید به خاطر دندونت باشه.که تب کردی .نمیدونم  ولی نمیدونی تو اون حالی که بودی چه جوری منو نگاه میکردی که دلم  ریش میشد.وای هنوز که هنوزه نمیتونم این  اتفاق و فراموش کنم شوک بزرگی بود.بابا میگه تو که حساس بودی حالا دیگه بدتر میشی.گریههههههههههههه ....اونجا دلم پیش داداشت بود و همش سفارشش و میکردم .جون داداشت پیش کسی نمیمونه الا مامان جون. خب مامان جونم نبود  و همش دلنگرانش بودم چون وقتی نباشم غصه میخوره و مریض میشه.که همین طورم شد از ناراحتی مریض شده و سرما خورده.مامانم رفتم یه دماسنج دیجیتالی خریدم چون بهتره.معمولیش زود خراب میشه.اگه اونروز خراب نبود.............................. flat Smiley
انشاالله تمام بچه ها سالم و سلامت باشند و زیر سایه پدر و مادرشون بزرگ بشن و هیچ وقت مریض نشن .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

ملیحه
19 بهمن 89 0:26
سلام مریم جون.الهی چی کشیدی؟ وقتی خوندم حالم بد شد .مطمئنا اون 10دقیقه به اندازه یه عمر برات طولانی بوده.اما خدا رو شکر نی نی گلت خوب شده.
ملیحه
19 بهمن 89 0:31
مریم جون ببخشید مطمئنا خودت با داشتن 2تا گل بهتر از من بلدی.اما محض یاداوری .بهترین راه چک کردن تب ،درجه است.امیدوارم دیگه از این چیزا پیش نیاد براتون


سلام مليحه جون.ممنون از اينکه به يادمون بودي.ولي خب تا ظهر خوب بوده نه تبي نه بيحالي.يه دفعه بعد از ظهر بهم ريخت.
آذر
19 بهمن 89 0:57
خیلی لحظه وحشتناک وپز استرسی بوده
بازم خدا رو شکر چیز خاصی نبوده
ببوسش از طرف من


سلام اذر جون .ممنون از شما.خيلي وحشتناک بود يه شوک بزرگ براي من بود چون من با کوچکترين چيزي بچه هام و ميبرم دکتر.اما اون روز ني ني ام غافلگيرم کرد.
مامان فرشته
20 بهمن 89 20:52
وای تنم یخ کرد چی کشیدی ؟ الهی بمیرم برات


مرسي از ابراز محبتت.
مامان مرضيه
24 بهمن 89 15:03
سلام مامان مريم اميدوارم ني ني ات هميشه سالم و سرحال در كنارتون باشه.
مامان فرشته
25 بهمن 89 14:04
.•*..*•.ســــــلام .... .•*..*•. .•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*...•*..*•. .•*..*.•*..*•. .•* .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. . -´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•. ´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•. ´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•.. #############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•. ###############´´###..•*..*•. .•*..*•. ############### ´###..•*..*•. .•*..*•.. ´##################.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´###############..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*.*•. .•*..*•. •*.* .•*..*•. .•*..*•. ولنتاینتون مبارک
سارا
2 اسفند 89 20:20
خدا رو شکر که الان آقاپسرت حالش خوبه. ان شاءالله همیشه سلامت باشن هر دوشون.


ممنون از لطفت.گلم.
الی مامان نیکا
4 اسفند 89 17:33
سلام مریم جون بمیرم الهی برای امیرحسین کوچولو... چی کشیدی تا بردیش بیمارستان .. ایشا.. دیگه از این اتفاقات برات نیفته عزیزم ... تب خیلی چیز خطرناکیه .. همیشه باید جدیش گرفت