به دنیا اومدنت
سلام پسر کوچولوی من.عزیز دلم .تو الان یک سال و. یک ماهته.۶ تا دندون سفید خوشگل دراوردی........جیگر من تو الان .ماما......الو.....اب....میتونی بگی........قربونت بشم
بدنیا اومدی مامان و بابا و داداش عزیزت از اومدنت خیلی خوشحال شدیم .....تو زردی داشتی..... زردیتم خیلی زیاد بود مجبور شدیم تعویض خون کنیم.داداش هم زردی داشت...بنابر این مال تو خیلی زیاد شد...دکترت اینجوری گفتونمیدونی چه حالی داشتیم.مامان جون و بابا جونتم اومدن.من فقط گریه میکردم اخه اولش بالا نبود یه دفعه رفت بالا...داشتم دیوونه میشدم.داداش خوشگلت و گذاشتم پیش عمه ات.برای بار اول بود که شب پیش من نبود .خیلی بیتابی کرد قربونش بشم.تا دو هفته بیمارستان بودیم.منم تند تند میرفتم خونه .یه پام خونه بود یه پامم بیمارستان.خدا حفظ کنه مامانجونت و که پیش داداش بود.اخه داداش اون موقع دو سال و نیمش بود.
تو و داداشت خیلی مامانی هستید.همه کارکنان بیمارستانم همین و میگفتند.تو که تند تند گریه میکردی و مامان و میخواستی....منو همش میخواستن...........شما شیر مادری هستید و اصلا هم شیر خشک و دوست ندارید.وقتی ام اومدیم خونه خدا رو شکر کردیم.بدنیا اومدنت مصادف بود با ماه عزیز محرم.به خاطر همین اسم زیبایت را امیر حسین گذاشتیم.