بازی جالب تو
پسر قشنگم سلام
.امروز که داشتم کمدتون و تمییز میکردم تو هم مشغول بازی با اسباب بازی ها بودی
که یهو صدای گریه ات بلند شد منم برگشتم ببینم چی شده
دیدم داری با این اسباب بازی های در هم رونده که شکل لیوانه ور میری
و هی داری سخت تلاش میکنی تا بذاری تو هم دیگه وقتی که نمیتونستی جیغ میزدی
.مامانم اومدم و کمکت کردم و وقتی یکیشون و دادم دستت تا خودت بذاری
و تشویقت کردم سرت و خم کردی .و خندیدی یعنی یه جور خجالت
. دوباره شروع کردی از نو و دوباره بزرگه رو میخواستی بزاری تو کوچیکه
و وقتی نمیتونستی جیغ میزدی تا من بیام کمکت و دوباره من کمکت میکردم
و تو خوشحال و وقتی من میگفتم هورا تو هم سری بعد میگفتی هووووووووو.
این بازی و چندین بار انجام دادی و منم تو هر بار کمکت میکردم
اما نکته جالبش اینجا بود که خسته نمیشدی و دوباره انجام میدادی
و با اینکه اشتباه میذاشتی اما با کمک من و اینکه با دستت میذاشتی تو هم دیگه
و بعد خوشحال میشدی قشنگ و زیبا بود.و اینکه به ما یاد میدی
که دست از تلاش بر نداریم
داداشم مشغول دیدن کارتون عمو پورنگ بود
که با صدای تو اونم اومد پیشمون و میخواست کمکت کنه.
افرین به عزیزای دلم.
.دیروز چند تا عکس ازت گرفتم با لباس بتمنی
اما با این سرعت نت مگه عکسا اپلود میشه. حتما میزارم
چون برای اینکه بذاری ازت عکس بگیرم و اروم بشینی
با خاموش روشن کردن لامپ دو سه تا عکس گرفتم
.نمیدونم شما وروجکا چرا هی دوست دارید روشن خاموش کنید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی