هستی من امیر حسین

پارک رفتن و کلمه جدید

 تو تا قبل از عید غذا خوردنت خوب نبود اما خدارو شکر الان یکمی بهتر شدی و دوست داری خودتم بخوری و نمیذاری مامان بهت بدم. اخه شما فسقلی ها چرا خوب غذا نمیخورید.این دو روز که داداش  میزه مهد تو هم دوست داری بری بازی کنی اما خوب هنوز کوچولویی به موقع اش میفرستمت.کلمه جدیدم یاد گرفتی میگی( س) یعنی سلام.به مامان میزنی میگی س هر کی رو میبینی میگی س و از نکات جالب توجه شباهت تو به داداشته .امیر مهدی جونم وقتی میخواست بگه سلام میگفت س.دیروز با ببا امیر رفتیم پارک و تو اولین بار بود که با پای خودت میخواستی سوار سر سره بشی البته اولش میترسیدی اما خوب بعدش دیگه خوشت اومده بود و هی میخواستی سر بخوری.تاب و که دیدی دیگه میگفتی فقط تاب.اول بغ...
20 فروردين 1390

عید و خاطراتش

سلام پسر ملوسم.   عید با عید دیدنی هاش  جذاب و همینطور که گفتم امسال شمال و عید دیدنیهاش واسه تو گل پسرم جالب بود.تو که خیلی پول دوست داری و وقتی بهت عیدی میدادند بازم میخواستی و تلاش میکردی عیدی داداشم بگیری. خلاصه  دوچرخه سواری با داداش ...البته قراره سه چرخه هم برای تو بگیریم. تو که عاشق ددری و همش تا کفشت و میدیدی میگفتی دفش و میرفتی میاوردیش و مینشستی تا مامان پات کنم با اقا جواد بازی میکردین و چون تو یه حدود سنی هستین گاهی اوقات دعواتونم میشد و داداش میاومد واسه حمایتت. و از جواد خاله شیطنت هایی یاد میگرفتی.همشم به بابا امیر  میچسبیدی.و خودت و برای همه لوس میکردی.جناب رقاصم تشریف دارین تا باباجون بر...
20 فروردين 1390

حل نشدن مشکل.

     سلام به تمام دوستان عزیزم.من با مشکلی تو قسمت مدیریت وب امیر مهدی عشق زندگیم مواجه شدم و نمیتونم وارد مدیریتش بشم .جالب اینجاست که اگه از طریق دیگه ای وارد بشم میتونم اما مستقیم نه چرا/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟        مثلا از طریق سایت مامی سایت وارد نی نی وبلاگ بشم دسترسی دارم ولی اینجوری و مستقیم نه.امیدوارم مدیریت سایت این مشکلم و حل کنه.تازه سارا جان هر کاری میکنم نمیتونم وارد وبت بشم. ...
18 فروردين 1390

سال نو مبارک

پسر عزیزم دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمر جاویدان بماند خدا را میدهم سوگند بر عشق هر آن خواهی برایت آن بماند به پایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند دوستان عزیزمان: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم ستاره بختتان بالا سپیده صبحتان تابناک سایه عمرتان بلند ساز زندگیتان کوک سرزمین دلتان سبز سال جدید مبارک بهار بهترین بهانه برای آغاز و آغاز بهترین بهانه برای زیستن است.سال خوبی داشته باشید. ...
26 اسفند 1389

عکس قند عسل با لباس بدمنیش

                     اینم عکسای پسملیم که با هزار زحمت گرفتم هر کاری میکردمیه جا نمینشت اصولا موقع عکس گرفتندوست داره دوربین و بگیره منم مونده بودم چکار کنم که یه دفعه دیدم  به کلید برق چشم دوخته و روشن خاموش میکنه سریع چند تا عکس گرفتم که از اون چند تا این ۴ تا واضح افتاده .ماشالله به  قند عسل. ...
25 اسفند 1389

بازی جالب تو

                                                 پسر  قشنگم سلام .امروز که داشتم کمدتون و تمییز میکردم تو هم مشغول بازی با اسباب بازی ها بودی که یهو صدای گریه ات بلند شد   منم برگشتم ببینم چی شده دیدم داری با این اسباب بازی های در هم رونده که شکل لیوانه ور میری و هی داری سخت تلاش میکنی تا  بذاری تو هم دیگه وقتی که نمیتونستی  جیغ میزدی .مامانم اومدم و کمکت کردم  و ...
25 اسفند 1389

بهانه ي دوستي

  قصه : هميشه موقع رد شدن حلزون كوچولو ، از كنار چمنزار ، دو تا مورچة كوچولوي شيطون مسخره اش مي كردند و به خاطر آرام حركت كردن و خانه اي كه در پشتش حمل مي كرد به او مي خنديدند . حلزون كوچك از دست مورچه ها ناراحت بود ، اما به اين كار آنها عادت كرده بود . مورچه ها يكصدا مي گفتند : « هيچ حيواني به آرامي حلزون راه نمي رود ، او آنقدر كند است كه نمي تواند از دست دشمنانش فرار كند ، بچاره حلزون ... هـ هـ هـ چه خانة زشت و پيچ در پيچي دارد ! » روزها گذشت : يك روز كه باران شديدي در چمنزار باريدن گرفته بود و خانة تمام حشرات كوچك خراب شده بود ، حلزون به آرامي در خانه اش خوابيده بود ، اما با ديدن دو مورچة شيطان بيرون آمد و سراغ ...
23 اسفند 1389

شعر لی لی حوضک

پسر خوشگلم وقتی کوچولو تر بود واسه اش شعر میخوندم و جالب اینجا بود که وقتی دو سه بار تکرار میکردم بار اخر خودش دستم و باز میکرد  یعنی اینکه مامان بخون برام و وقتی ام میخوندم و میخواستم رو دستش امتحان کنم به انگشت اولی نرسیده دستش و میبست.داداششم خیلی این شعر رو دوست داشت  تا  میخوندم می دویید می اومد تا با هم بخونیم الان که امیر حسین جان  تا شعر و میخونم میاد و دستش و باز میذاره و منم میخونم تازه جالب اینجاست با اون انگشت کوچولوش با من همکاری میکنه. شعر لي لي حوضك : * لي لي حوضك / ني ني اومد آب بخوره افتاد تو حوضك / اين ميگه واي و واي و واي كجايي دختر / پسر ؟ (انگشت كوچك ) / اون ميگه مريض نشي ؟ بيا بيرون زودتر (ا...
22 اسفند 1389